من یک او ندارم...

او تنها دروغی بود که در رویاهاهم گم شد...!مگر می شود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد .خدای دانه های انار.....

من یک او ندارم...

او تنها دروغی بود که در رویاهاهم گم شد...!مگر می شود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد .خدای دانه های انار.....

من یک او ندارم...

چایت را بنوش ،!نگران فردا مباش از گندمزار من وتو مشتی کاه می ماند برای یادها-و بادها.....

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۱:۰۲ - قالب رضا
    :(
نویسندگان

غریبه ای در کنج غربت

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۵۰ ب.ظ


تقدیم به دوست عزیزم ...

.

نمیدانم دست کدامین واژه ها را بگیرم تا برایت بنویسم ،!باور کن خیلی سخت تر از سخت هست !باید فکورانه بنگرم!آری در کنج حافظه ام چند واژه احساس غربت می کنند ،گویا غریبه اند مانند تو 

ولی باید نوشت برای تو و تو چرا که میخواهم بدانی ،وقتی بازگشتی بدانی به یادت بودم ! 

میدانم، میدانی میگذرد ! ولی هر گذشتنی به آسانی نمیگذرد! تو رفته ای تا بگذرد ،دوری از خانواده ، رفیق، روستا نمیدانم چ میشود ! و تو غریبه ای ولی تو در کنج غربت خدایی داری که با یاد او ثانیه ها، دقیقه ها و... با آرامش خاصی سپری خواهند شد ! 

راستی دلم برات تنگ می شود از اینکه نیستی ، قطعا چندی بعدی میایی با کلی خاطره !

آینده ی درخشان خواهی داشت اگر او بخواهد ! اما تقدیر بی تقصیر نخواهد بود 

باور کن نمیتوانم از ذهن آشفته ام بیشتر بنویسم ،!میدانم هر چه نوشته ام چند خط ناقابل برای کسی قابلیت فراتر از این را داراست ! 

" به امید دیدار "


  • انیق جمالزاده

"خاطرات"

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۲۹ ب.ظ

چقد باید در من بگذرد !؟

تا من در مرور خاطراتم ،وقتی که از کنارت رد می شوم!

تنم نلرزد 

بغضم نگیرد...!

  • انیق جمالزاده

نیمه شب !

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۲۴ ق.ظ

سلام ! ساعت به وقت من شب هست !دقیقا ۱:۱۳ دقیقه بامداد روز شنبه ۹۵/۰۵/۲۱

.

.

نیمه نیمه شب باید باشد ،

        دُبّ اکبر آن است ،

           دو وجب بالاتر از بام ؛

آسمان آبی نیست ،

            روز ، آبی بود ...

شبتون بی درد ...

  • انیق جمالزاده

من مشکوکم ...

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۴۱ ب.ظ

من مشکوکم ...!

مشکوکم ،به آرامش آب ،

 آسمان هیچوقت اینقدر تماشایی نیست...!

من مشکوکم...!

مشکوکم به این راهی که رفتی ! 

کاج ها ایستاده می میرند ...!

اما ایستادگی ات بوی خون میداد...!

  • انیق جمالزاده

مردادماه

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۲۱ ب.ظ

ماه مرداد را دوست دارم !   رنگ و بوی تورا بازم می دهد،تورا آورده.چون همیشه برایم خوش یمن وشادی آور روزهای خوب بوده!

فارغ از اینکه تو این ماه تابستون درس وکلاس نداریم ...

بازم تو آمده ای خاطرات خوب در راهند ...بمان برای همیشه ...

خوب باش مثل مرداد ولی بمان چون مردادماندنی نیست...!

دوستت دارم 

خدایا شکرت 

  • انیق جمالزاده

ما ...

يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ق.ظ

بزرگترین وشاید بهترین اتفاق تو زندگی یک شخص اینه رویاهایی را که برای خودش و ....

ساخته به حقیقت برسند !حس عجیب ، نمیشه گفت .ـ.فقط باید حس کرد و بود وبود....

دوش ما بودیم ....

خدایا شکرت "

  • انیق جمالزاده

استاد ادبیات"

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۵ ق.ظ

ملکا ،مها،نگارا،صنما ،بتا،بهارا*** متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری

سلام ....! در سرآغاز بگم امیدوارم در هر مکان وجایی ودر هر زمانی هستی موفق باشید وهمچنین حالتان مثل -چن وقت پیش که سر صبح ساعت ۷ که به کلاس ادبیات تشریف می آوردید  ، سرحال ومفروح باشید!دلم تنگ شده برات ، برای روزهایی  با یک بیت شعر کلاس درس را شروع میکردین !

برای شماو فقط کلاس های ادبیات ، اینکه یک بیت شعر بگی وزنش را پیدا کنید !

 من نمی توانم در مدح شما چیزی بگم خیلی فراتر و بزرگتر از آن کسی هستی در وصف وتقدیر شما در مانده ام ! آرزوی دیدن شما، هم کلام شدن باشما وکلی حرف های ناگفته که من میخوام در حضور پرشورتان بگویم  ! کاش میشد یک انسان مثل شما همیشه در کنار من بود البته مثل شما کافی نیست ،زیرا شما بهترین اید ....

میخوام بهترین واژه ها وجملات را برایتان بکار ببرم !حیف من ناتوانم و چه بسا واژه ها برایت مدح تو نمی یابم ! فقط خیلی دوستت دارم خدایا رو سپاسگزارم که یک شما را در مسیر پیشرفت من نمایان کرده این ! 

***

استاد عزیز شما تنها استادی هستید که برایتان ،می نویسم 

من می دانم شاید شما این نوشته ی من را نخواهید یافت !چرا که شما بیشتر در دنیای حقیقی هستی تا مجازی !

فقط خیلی دوستتون دارم 

استاد "نیکزاد"

  • انیق جمالزاده

ایثار برای دلت !

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۷ ق.ظ

گاهی وقتا باید مهربان و گذشت کرد !صرفا برای خودت ودلت ! برای مستقبلی درخشان و روزهای با شکوه ،باید از آدمای پست سرشت، وبا خست فرومایه که در گذشته با تظاهر سخنان مکارانه ملون و زیبا ،زندگی را به کام مان تلخ وزهر کرده اند- بر خلاف آنان عتاب نباید کرد-

فقط رفت بد نبال خوشبختی مانند  رفتن زیر سایه ی درختی بیدمشک نفس کشید و خوابید 

تا آنان از افکارمان ناپدید شوند!...


  • انیق جمالزاده

کی رفته ای ز دل ؟

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۶ ب.ظ

                                             "کی رفته ای ز دل ؟


 کی رفته ای زدل که تمنا کنم تورا      ❤❤❤کی بود ه ای نهفته که پیدا   کنم تورا

غیبت نکرده ای که شوم طالبحضور❤❤❤پنهان نگشته ای که هویدا    کنمتورا

باصد هزار جلوه بر ون آمدی که من   ❤❤❤باصد هزاره دیده    تماشا    کنم تورا

بالای خود درآ ینه چشممن بیبین      ❤❤❤تا با خبر زعالم       وبالا       کنم تورا

مستانه کاش در حرم ودیر بگذری      ❤❤❤تا قبله گاه مومن     وترسا      کنم تورا 

خواهم شبی نقابز رویت برافکنم  ❤❤ ❤خورشید کعبه ماه    کلیسا     کنم تورا

طوبی وسدره گر قیامت به من دهند ❤❤❤یک جا فدای قامت   رعنا         کنم تورا 

زیبا شود به کار گه عشقکار من       ❤❤❤هرگه نظر به صورت زیبا       کنمتورا 


"فروغی بسطامی"

  • انیق جمالزاده

هیس...!

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۲۸ ق.ظ

هیس ...

دخترا فریاد نمی زنند ...!

چرا ...!؟

  • انیق جمالزاده

قلبی که به سادگی شکست...!

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۰۲ ق.ظ

نمی دانم از کدامین شکست قلبم برایتان بگویم!؟

....  از سدی مستحکم بنام غرور،سیاهی مطلق،رویاهای شبانه،از تردیدو یا از آخرین شب با او....کدامین!؟

 ***راستی ،من قول داده ام ،دیگر باید در تک تک ،حرف هایی که می زنم ،می نویسم باید صداقت در لابه لای تمام واژه های ازهم گسیخته ی من آشکار شوند-فریاد بزنند !واژه ها دیگر قادر و حتی مایل به این نیستند که آنان را در جایگاه فرعی اشان بکار ببرم ! این واژه ها و نقطه چین های مزخرف که بیهوده گذاشته بودم، به کسی مربوط بود به سادگی رفت ...!

من قطعا می دانم ، التماس ،چرا؟ ،میکنم، کرده ام! ولی می دانم ، رفتنی دیگر ماندنی نمی شود ! باشه تو رفتی و قطعا می دانم تقدیر ،هم بی تقصیر نیست !وشاید گاهی عشق بود و عشق ... ولی بدترین رویداد می دانم سوء تفاهمی بیش نبود ،!ن؟برو ،در هر جایی که احساس خوشبختی ،آرامش وامنیت میکنی !ولی تو در گذشته ایی ن چندان دور خوشبختی ات را فقط در کنار وحتی در سایه من میدیدی !

واقعا میخواهم بدانم ، چرا آمده ای و رفته ای !؟ شکسته ای ؟!

بازم من ، با��م تو ، بازم ما ...

چرا باید رویا ساخت ،؟ به چ موردی؟ 

به من پاسخ بده !!!

آیا جهنمی بدتر تو این دنیا میشناسی که اونی را دوستش داری ،بدون اون زندگی کنی ...!؟ 

فریادی از جنس سکوت می زنم !منم می روم ...

قطعا میگذرد !باید در آینده با کسی باشم ولی نمیدانم از چی برایش بگویم از شکستی که داده ای ویا از رویاهایی که باهم داشتیم نمیدانم برایش چ بگویم....

کاش میشد رفت برای تا ابد ...

دارم با خیالت نفس می کشم!ای نازنین من...

(ℳ.ც)

  • انیق جمالزاده

صفت صداقت روباید به دوش کشید

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۱ ب.ظ

                                        از دیروز هر چی می نوشتم

                                                   عادلانه-عاشقانه

                                                          بود...!

                                      از امروز به بعد هرچی بنویسم

                                            صادقانه -عاشقانه 

                                                   خواهد بود..

                              باید حقیقت تلخ، زهر آگین و دردناک را نوشت...!

                             تا شاید یک موقع بیاید ،بیبند،بداند!چی کرده است!

  • انیق جمالزاده

🌴مسافری از سرزمین نخل آفتاب🌴

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۴ ب.ظ

او دارد می آید...!

🌴🌴🌴🌴🌴🌴

قربانت بروم عزیز دل ،"الوعده الوفا "

اصطلاحی ایست برای تو که به آن عمل کرده ای ! می توانم بهت بگویم دیگر نرو !آمده ای باش !تا من نیز فرصتی برای غم خوردن نداشته باشم !زیرا وقتی هستی غم ،ترس ،اضطراب وناکامی سراغم را نمی گیرند ...

اخ دلم !دو سال پیش جوهری بر برگه ای ریخته شد تا باشد یادت در قلبم و در تمام وجودم باشد !تاهمیشه بیایی تا فراموش نشوی !

میخواهم بگویم تو قطعا سزاوار بهترینی بهترینا مال توست !اگرچه بعضی از این امر نسبت به تو حسادت می ورزند!آنان پست اند وپوچ وهیچ !باورشان شده تو از آنان بهترینی !

راستی ،مگر می شود؟ بهترین فراموش شوند !شاید ، ولی در سرزمین خودم این اجازه رو به تک تک اعضاء وجوارح نمی دهم که از یاد بهترینا حتی لحظه ای غافل شوند ....

قربانت بروم عزیز...

به امید دیدار ... 


  • انیق جمالزاده

باید رفت ...!

شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۳ ق.ظ

سلام.

چند ساعت پیش از خواب که بلند شدم (ساعت ۶صبح) .هوا ابری بود

!بعد از خوردن یه لیوان چای حیف هست دوباره آدم تو این هوای خوب بگیرد، بخوابد !اونم معمولا تو روستایی که چهار فصلش یک آب وهوای ،یکسانی دارد -بیشتر گرما-سوزش-و....

از خانه رفتم بیرون همینکه قصدت این باشد بیرون از خانه قدم بزنی و لذت ببری نهایت خوشبختی ایست !مطابق معمولا رفتم کنار دریا...موجها آرام ،آرام بر ساحل روانه می شوند ! یک صنحه ،زیبا برای من ،میخواستم برم پایین ولی انگار در ایام نوجوانی بدون یار ،زندگی رنگ و بوی ندارد.. تنها قدم زدن کار ما نیست.

.!. این مواقع باید تبسم تلخی بر گوشه ی لبانت،سری به نشانه ی حسرت، تکان داد و رفت ...

 

  • انیق جمالزاده

برای بعد ها...

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۶ ق.ظ

فقط یک مجنون عشق ،آدم عاشق.،از یک سوراخ دوبار گزیده می شود ...!

نه مومن و نه کسی دیگر...

چرا ....؟! تنها سوالی که جوابش بماند برای بعدها...

وقتی که رفتم ....

وقتی که دیگر نتوانم نفس بکشم ....

وشاید....

  • انیق جمالزاده