من یک او ندارم...

او تنها دروغی بود که در رویاهاهم گم شد...!مگر می شود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد .خدای دانه های انار.....

من یک او ندارم...

او تنها دروغی بود که در رویاهاهم گم شد...!مگر می شود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد .خدای دانه های انار.....

من یک او ندارم...

چایت را بنوش ،!نگران فردا مباش از گندمزار من وتو مشتی کاه می ماند برای یادها-و بادها.....

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۱:۰۲ - قالب رضا
    :(
نویسندگان

۴ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

ما ...

يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ق.ظ

بزرگترین وشاید بهترین اتفاق تو زندگی یک شخص اینه رویاهایی را که برای خودش و ....

ساخته به حقیقت برسند !حس عجیب ، نمیشه گفت .ـ.فقط باید حس کرد و بود وبود....

دوش ما بودیم ....

خدایا شکرت "

  • انیق جمالزاده

باید رفت ...!

شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۳ ق.ظ

سلام.

چند ساعت پیش از خواب که بلند شدم (ساعت ۶صبح) .هوا ابری بود

!بعد از خوردن یه لیوان چای حیف هست دوباره آدم تو این هوای خوب بگیرد، بخوابد !اونم معمولا تو روستایی که چهار فصلش یک آب وهوای ،یکسانی دارد -بیشتر گرما-سوزش-و....

از خانه رفتم بیرون همینکه قصدت این باشد بیرون از خانه قدم بزنی و لذت ببری نهایت خوشبختی ایست !مطابق معمولا رفتم کنار دریا...موجها آرام ،آرام بر ساحل روانه می شوند ! یک صنحه ،زیبا برای من ،میخواستم برم پایین ولی انگار در ایام نوجوانی بدون یار ،زندگی رنگ و بوی ندارد.. تنها قدم زدن کار ما نیست.

.!. این مواقع باید تبسم تلخی بر گوشه ی لبانت،سری به نشانه ی حسرت، تکان داد و رفت ...

 

  • انیق جمالزاده

آری !امروز عید هست...!

دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ


من بودم و دریا و خدا ....

اون بالا نشسته بودم رفته بودم مثه همیشه دریا را بیبینم و از دیدنش لذت ببرم !همیشه برایم تکرار البته پر از جذابیت بود 

به تماشای دریا نشسته ام!موج ها پروردگارشان را سجده میکنند وبا صخره ها ارتباط برقرار میکنند-برخلاف روزهای دیگر امروز هنگام غروب خورشید پرنده ای در افلاک دیده نمی شود !شاید رفته اند مثه ماه رمضان ...!هه شاید رفتند دیدن همنوعانشان راستی عید هست !حتی قایقی نیست در تلاطم موج ها حرکت کند !هیچکس به دریا سر نمیزند!ولی با این حال دریا قشنگ و دیدنی هست!ماهی ها جشن می گیرند که امروز صیادان تورشان را در آبها پهن نکرده ا��د ...!من تنها نشسته ام با یک آهنگ ،و چشمانی که یک کلیومتر آن طرف تر دوخته شده -که چند نفر دورهم نشسته اند ...آری امروز عید هست !دلم میخواهد بنویسم با اینکه نظاره گر طبیعت ناب هستم ولی کو حرف برای نوشتن !موجها با صدای خروشان حواسم را پرت می کنند !البته مقصر موجها نیستن من خودم نمی توانم ....

راستی مگر امروز عید نیست !پس چرا یک نوع آدم سراغی ازمن نمی گیرد ...همه خوشحال اند-همه خندانند

منم بایدبخندم -عشق بورزم -ولی کسی نیست که متوجه شود ولی با این حال میخندم...

اسیر شدم دل بیچاره ام گله می کند !بهش حق میدم !چرا آنطرف تر کسی نمی آید بگوید بیا با مابشین ...

من همچون غریبه ای هستم ...

خ��ا با من هست !اگر چه آنان با هم اند

عید می رود همچون رهگذری ...

آری امروز عید هست...برای کسانی که هستند ،تا باشند تا به این روز رونقی بیش تراز خودش بدهند ...

نه مثل من.....

نه مثل دریا....

نه مثل پرندگان....

ما باهم می رویم آنجا لذت می بریم مثل آدمای این روز .....

آری امروز ۵ تیر ۹۶ عید هست....

  • انیق جمالزاده

اخ!بازم لعنتی های من!

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۴۱ ق.ظ

من !تو این عالم دو شخص را میشناسم بهتر هست بگویم از آنان شناخت کافی دارم !دو کس مهربان و از نگاه من آدمانی عاشق پیشه ولی بی وفا !تعجب میکنی ؟؟ن !چرا که چه تناقض ها بزرگی در وجودشان هست !عاشق ،مهربان وبی وفا ...هه هه هه مگر جور می شوند !اری من میشناسم کاش می شد تا عکس آن دو عاشق بی وفا را برای شما نمایان کنم !ولی آنان ویژگی دیگری هم دارند حسادت می ورزند ولی من دوستشان داشتم ولی الان دیگر فک نکنم دوستشان داشته باشم چون غرورم را دوست دارم !اخ غرورم !چند بار برایشان له کرده ام ولی بازم نه !حتی جرأت نوشتن اسم های لعنتی آنان رو ندارم !

لعنت به من لعنت به جفتتون 

من دیگر شمارا دوست نخواهم داشت !شما قاتلیتد ،!شما قاتلیتد ،هر صفتی کثیفی برایتان سزاوار هست !لعنتی های من ! 

اخرش !ارتباطمون لازم نیست براش یه اسم بزاریم 

گذشته ها بزار در گذشته بماند !

و دلی که داده شد،پس گرفته شد-عادت کرد-معتاد شد - رهاش کردن !

#لعنتی های من کثیفی برایتان سزاوار هست !لعنتی های من ! 

اخرش !ارتباطمون لازم نیست براش یه اسم بزاریم 

گذشته ها بزار در گذشته بماند !

و دلی که داده شد،پس گرفته شد-عادت کرد-معتاد شد - رهاش کردن !

#لعنتی های من 

  • انیق جمالزاده