آری !امروز عید هست...!
من بودم و دریا و خدا ....
اون بالا نشسته بودم رفته بودم مثه همیشه دریا را بیبینم و از دیدنش لذت ببرم !همیشه برایم تکرار البته پر از جذابیت بود
به تماشای دریا نشسته ام!موج ها پروردگارشان را سجده میکنند وبا صخره ها ارتباط برقرار میکنند-برخلاف روزهای دیگر امروز هنگام غروب خورشید پرنده ای در افلاک دیده نمی شود !شاید رفته اند مثه ماه رمضان ...!هه شاید رفتند دیدن همنوعانشان راستی عید هست !حتی قایقی نیست در تلاطم موج ها حرکت کند !هیچکس به دریا سر نمیزند!ولی با این حال دریا قشنگ و دیدنی هست!ماهی ها جشن می گیرند که امروز صیادان تورشان را در آبها پهن نکرده ا��د ...!من تنها نشسته ام با یک آهنگ ،و چشمانی که یک کلیومتر آن طرف تر دوخته شده -که چند نفر دورهم نشسته اند ...آری امروز عید هست !دلم میخواهد بنویسم با اینکه نظاره گر طبیعت ناب هستم ولی کو حرف برای نوشتن !موجها با صدای خروشان حواسم را پرت می کنند !البته مقصر موجها نیستن من خودم نمی توانم ....
راستی مگر امروز عید نیست !پس چرا یک نوع آدم سراغی ازمن نمی گیرد ...همه خوشحال اند-همه خندانند
منم بایدبخندم -عشق بورزم -ولی کسی نیست که متوجه شود ولی با این حال میخندم...
اسیر شدم دل بیچاره ام گله می کند !بهش حق میدم !چرا آنطرف تر کسی نمی آید بگوید بیا با مابشین ...
من همچون غریبه ای هستم ...
خ��ا با من هست !اگر چه آنان با هم اند
عید می رود همچون رهگذری ...
آری امروز عید هست...برای کسانی که هستند ،تا باشند تا به این روز رونقی بیش تراز خودش بدهند ...
نه مثل من.....
نه مثل دریا....
نه مثل پرندگان....
ما باهم می رویم آنجا لذت می بریم مثل آدمای این روز .....
آری امروز ۵ تیر ۹۶ عید هست....
- ۹۶/۰۴/۰۵